علاوه
بر اين، سيصد آيه در قرآن وجود دارد كه همه، يعني شيعه و سني، قائل هستند كه در
شأن علي(ع) است. در ميان اين آيات آيهاي است به نام «آيه ی ولايت» كه بهتر از آن
آيه در قرآن نداريم، كه فخري است براي شيعه، و اين آيه ی شريفه از نظر شيعه و بسياري
از علماي اهل تسنّن، دليل خوبي براي امامت اميرالمؤمنين(ع)، و خليفه ی بلافصل بودن
آن حضرت است. و آن آيه ی شريفه اين است:
(اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ
رَسُولُهُ وَ الَّذينَ امَنُوا الَّذينَ يَقيمُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ
الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُونَ)[1]
سرپرست
شما، ولي شما، خداست و پيغمبر است و آن كسي است كه ايمان دارد؛ علاوه بر ايمان،
نماز هم ميخواند؛ علاو بر نماز، به فقراء و ضعفا رسيدگي ميكند و در حال ركوع
زكات ميدهد. اين آيه ی شريفه، كه ولايت اميرالمؤمنين(ع) را پهلوي ولايت پيغمبر
(ص) و پهلوي ولايت خدا گذاشته، در شأن اميرالمؤمنين(ع) نازل شده است. وقتي كه آن
حضرت در حال خواندن نماز مستحبّي بودند، فقيري به مسجد آمد. كسي به او چيزي نداد.
خواست مأيوسانه از مسجد بيرون برود. مولا اميرالمؤمنين(ع) در ركوع بود. دستش را
دراز كرد. آن گدا فهميد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد. در اين موقع آيه ی
ولايت نازل شد.
من فكر
ميكنم اين انگشتر ارزان قيمت بوده است. چون در آن زمان مسلمانان در مضيقه ی عجيبي
بودند و معلوم است كه اميرالمؤمنين(ع) انگشتر قيمتي دست نميكردند. اصلاً رسم آن
حضرت اين نبود كه چيز قيمتي در بر كند. لباس او از كرباس بود. بسيار ساده، كفش او
بسيار ساده، فقط چيزي كه از آن حضرت ساده نبود شمشرش بود به نام ذوالفقار؛ كه
جبرئيل از عالم غيب آورده بود؛ والاّ همه ی وسائل اميرالمؤمنين(ع) فوقالعاده ساده
بود. از جمله انگشترش. اما رنگ اخلاص به اين انگشتر خورده بود و به اندازهاي به
اين انگشتر ارزش داده است كه عُمَر گفته بود كه من حاضر بودم اگر دنيا را داشتم،
اگر قطارهاي شتر داشتم، بدهم و اين آيه در شأن من نازل بشود.
بعد از
اين قضيّه خيال ميكردند هر كس در ركوع چيز بدهد آيه برايش ميآيد! لذا مرتّب در
ركوع به فقير چيزي ميدادند. نميدانستند كه حساب، حساب ديگر است. حساب ركوع نماز
و انگشتر نيست، حساب خلوص اميرالمؤمنين(ع) است.
انصافاً
اگر كسي بگويد كه آيه ی ولايت به دو جهان ارزش دارد اشتباه نكرده. اگر كسي بگويد
كه آيه ی ولايت به بهشت ارزش دارد، اشتباه نكرده. خداوند اين ايه را به علي(ع)
پاداش داده است. براي اينكه آن حضرت براي پاداش كار نكرد؛ و پاداش كسي كه فقط كار
براي خدا كند نه براي پاداش، خيلي بزرگ است. كار كردن براي پاداش خوب نيست. اگر
كسي بتواند عبادتش، كارهاي خانهاش، كارهاي اجتماعش، مخلصانه و براي رضاي خدا
باشد، بسيار مهم است.
درباره
ی اين حديث كه:
«تَفَكُّرُ ساعَةً خَيْرٌ مِنْ
عِبادَةِ سَنَةٍ»
يا آن
چه كه استاد بزرگوار ما حضرت امام (قدّه) نقل كردند كه: «تفكر ساعة خير من
عبادة ستين سنة» يا «سبعين سنة» يعني يك روايت ميگويد يك لحظه فكر
كردن، علم جويي و علميابي، حقيقت جويي، حقيقتيابي، با يك سال عبادت برابر است؛
روايت ديگر ميگويد با شصت سال و روايت ديگر با هفتاد سال عبادت برابر است؛ اين
اختلاف براي چيست؟ براي اينكه در ميزان اخلاص، اختلاف است. خلوص، هر چه بيشتر
باشد، ارزش آن بالاتر ميرود؛ تا برابر شصت يا هفتاد سال عبادت ميشود. يك وقت ميرسد
به آنجائي كه: «اَفْضَل مِنْ عِبادةِ الثَقَلين» ميشود.
استاد
بزرگوار ما، علاّمه طباطبائي (ره) ميفرمودند: اين خلوص، رنگ عجيبي است. اگر به
چيز كوچكي بخورد، چيزي كه به حسب ظاهر اصلاً ارزش نداشته باشد، كبريت احمر ميشود؛
و اگر هم اين رنگ به چيزي نخورد، آن چيز هر چه به حسب ظاهر پرارزش باشد، بال مگسي
ارزش ندارد. حرف علاّمه طباطبائي ريشه ی روايي و قرآني دارد.
پي نوشت
ها: